مشخصات مدل نوین عملیات اطلاعاتی در مقابل ایران
نبردسایه ها، جایگاه نبرد اطلاعاتی در استراتژی ترکیب گزینه ها علیه ایران
علت ها و اهداف 'موج نوین نبرد اطلاعاتی ایران و غرب' چیست؟ نبرد اطلاعاتی یا آنچه در اینجا «جنگ سایه ها» نامیده ایم، تنها یکی از گزینه هایی است که اکنون علیه ایران فعال شده و بسیار مهم است که بتوان ارتباط آن را با سایر گزینه هایی که سرجمع، سازنده استراتژی فشار بر ایران است، دریافت
مهدی محمدی، ایران هسته ای- اگر چارچوب کلان هماوردی راهبردی ایران و غرب را در نظر بگیریم، نبرد اطلاعاتی کجای این چارچوب قرار دارد؟ روزی که به تعبیر جرج فریدمن مدیر موسسه اطلاعات خصوصی استراتفور ایران تصمیم گرفت بدون وابستگی به امریکا یک قدرت منطقه ای باشد، و متقابلا روزی که به تعبیر دونالد رامسفلد وزیر دفاع بوش پسر، امریکا اراده کرده ایران را سر جای خود بنشاند، نوعی مواجهه استراتژیک میان دوطرف آغاز شد که در یک صورتبندی کلان، در واقع بسیار پیچیده تر از آن است که بتوان آن را در چاvچوب یک گزینه خاص–اگرچه بسیار مهم- مانند نبرد اطلاعاتی خلاصه کرد. نبرد اطلاعاتی یا آنچه در اینجا «جنگ سایه ها» نامیده ایم، تنها یکی از گزینه هایی است که اکنون علیه ایران فعال شده و بسیار مهم است که بتوان ارتباط آن را با سایر گزینه هایی که سرجمع، سازنده استراتژی فشار بر ایران است، دریافت. در این قسمت در پی آنیم که ببینیم این گزینه دقیقا در کجای پازل بزرگ نبرد استراتژیک ایران و امریکا قرار می گیرد، کارکرد آن چیست و با سایر گزینه های فشار چه نسبتی برقرار می کند.
استراتژی ترکیب گزینه های فشار
در خلاصه ترین بیان ممکن، اینطور می شود گفت که راهبرد کلان غرب –خصوصا امریکا- برای مواجهه با ایران، آنطور که پس از سال 88 بازنویسی شد، اساسا یک راهبرد چند گزینه ای است، به این معنا که تلاش می کند در یک بازه زمانی مناسب، قدرتمندترین ترکیب ممکن از همه گزینه های فشار در دسترس را ایجاد کند. پس از سال 88 بود که امریکایی ها به این نتیجه رسیدند که اولا، مجددا زمان مناسب برای امتحان گزینه فشار به منظور تغییر محاسبات راهبردی ایران فرا رسیده است و ثانیا در دور جدید اعمال فشار بر ایران، به جای اینکه روی یک گزینه خاص تمرکز کنند، باید ترکیبی از گرینه های فشار بر ایران اعمال شود.
گزینه هایی که در آن مقطع تصمیم به اعمال یکباره آنها بر ایران گرفته شد را اینطور می توان فهرست کرد:
1- معتبر کردن تهدید نظامی
2- تحریم
3- عملیات اطلاعاتی
4- مذاکره
5- عملیات روانی و رسانه ای
6- حمایت از جریان فتنه در داخل ایران و تلاش برای بازنویسی پروژه فتنه 88
مقصود از معتبر کردن تهدید نظامی در اینجا این است که با به کار گیری مجموعه ای از روش ها –که در اینجا مجال بحث از آن وجود ندارد- وضعیتی بوجود بیاید که در آن ایران حس کند، واقعا با یک تهدید نظامی مواجه است که تحت شرایط خاص بدون تردید بالفعل خواهد شد. در دور جدید استراتژی فشار، تحریم مشخصا روی فلج سازی اقتصادی کشور بویژه در بخش درآمدی متمرکز شد و امریکایی ها در قطعنامه 1929 که در خرداد 1389 تصویب شد، سنگ بنای سلسله ای از تحریم های یک جانبه علیه ایران را گذاشتند که تا امروز ادامه دارد و هدف آن این است که زمانی فرا برسد که در آن هزینه های ایران به نحو غیر قابل جبرانی بیش از درآمدهای آن باشد. درباره آیتم هایی که می توان همه آنها را ذیل عنوان عملیات اطلاعاتی دسته بندی کرد در بخش دوم این نوشته سخن گفته ایم. گزینه مذاکره در اینجا به معنای ایجاد یک ظرف دیپلماتیک است که وقتی محاسبات ایران تغییر کرد مکانیسمی برای مبادله امتیاز با غرب، از پیش مهیا باشد. و مقصود از عملیات روانی و رسانه ای –که در بخشی دیگر به تفصیل درباره آن بحث خواهیم کرد- هم این بود که هر نوع فعالیت سیاسی، امنیتی یا اقتصادی علیه ایران باید در چارچوب یک عملیات نرم بزرگ قرار بگیرد که هدف از آن تحت تاثیر قرار دادن محاسبات راهبردی مسئولان و مردم در ایران، و رساندن آنها به این نتیجه باشد که برای نجات کشور چاره ای جز تغییر دادن محاسباتشان ندارند.
امریکا، انگلستان، اسراییل و بعدها عربستان سعودی به عنوان حامی مالی پروژه چند ماه پس از فتنه 88 به این نتیجه رسیدند که باید فرصت ناشی از این تحولات را برای آغاز دور جدیدی از فشار بر ایران مغتنم بشمارند. علت های این احساس فرصت تاریخی چنین بود:
1- امریکایی ها تصور می کردند ایران در محیط داخلی آنقدر ضعیف شده که دیگر آماده درگیر شدن در یک بحران خارجی را ندارد، بنابراین اگر فشار خارجی به اندازه کافی شدید باشد، حاضر به مصالحه خواهد بود تا فرصتی برای رسیدگی به بحران های سیاست داخلی خود داشته باشد.
2- مسئولان امریکایی در همان ایام به صراحت گفتند حس می کنند تحولات بعد از انتخابات، باعث شده سطح اول تصمیم گیری در ایران دچار اختلاف های شدید و لاینحل شده و قادر به گرفتن تصمیم های بزرگ بویژه در مسائل سیاست خارجی نباشد. به همین دلیل، ظاهرا امریکایی ها به این نتیجه رسیدند که اگر ایران را در سیاست خارجی با «گزینه های دشوار» مواجه کنند، آن وقت نه تنها قادر به تصمیم گیری درباره آن نخواهد بود بلکه اختلافات درونی اش شدیدتر هم می شود.
3- مسئله سوم این بود که تحلیلگران غربی با دریافت آدرس های غلط از فتنه گران و منافقین پس از فتنه 88 به این باور رسیده بودند که پیوند مردم و نظام در ایران بسیار سست شده و بنابراین مردم در موقعیتی نیستند که حاضر باشند پای کار تصمیم های سیاست خارجی نظام بایستند و هزینه ها و فشارهایش را تحمل کنند.
نتیجه این 3 عامل، این شد که امریکا مجددا راهبرد فشار را در دستور کار خود قرار داد منتها با این تفاوت این بار راهبرد فشار به شکل کاملا چند گزینه ای و با هدف ایجاد تغییر محاسباتی در ایران طراحی شد.
هرب کینون، تحلیلگر روزنامه صهیونیستی جروزالم پست، راهبرد ترکیب گزینه ها را اینگونه توصیف کرده است:
جنگ اقتصادي به شکل تحریم، حصول اطمينان از اينکه بانک ها با ايران معامله انجام نمي دهند و جلوگيري از دسترسي ايران به خطوط اعتباري، به همراه اقدامات مخفيانه براي به تاخير انداختن برنامه هسته اي ايران و ایجاد هدید معتبر نظامی؛ اين اقدامات هيچ يک نمي تواند به تنهايي مانع از برنامه هسته اي ايران شود اما به کار گیری همه آنها با هم مي تواند موثر باشد.[1]
این یک توصیف خلاصه از راهبردی است که در این نوشته «استراتژی ترکیب گزینه ها» خوانده شده است. هدف این راهبرد در درجه اول این بوده است که ایران حس کند محاسبات قبلی اش بسیار پر هزینه شده و باید در آن تجدید نظر کند. در مرحله بعد تلاش امریکایی ها بر این بود که گزینه های پیش روی رهبری در ایران را چنان محدود کنند که وقتی به زعم آنها فرآیند تغییر محاسبات آغاز شد رهبری لاجرم ناچار به انتخاب گزینه ای باشند که مدنظر غرب است. اصطلاح «همه گزینه ها روی میز است» نیز برای توصیف همین راهبرد ساخته شده و مکررا از جانب مقام های امریکایی مصرف می شود ولو اینکه اغلب به اشتباه تصور می کنند مقصود از این جمله صرفا این است که امریکا اگر لازم باشد از اقدام نظامی علیه ایران کوتاهی نخواهد کرد.
رابرت آینهورن، مشاور خلع سلاح وزیر خارجه امریکا، کارشناس ارشد امور ایران و عضو تیم مذاکره کننده امریکا در گروه 1+5، زمانی در این باره گفته است:
یک ایران هسته ای امنیت و ثباتِ بخشی از جهان را که برای منافع ما و سلامت اقتصاد جهانی اهمیتی حیاتی دارد، به شدت مورد تهدید قرار می دهد. این مسئله، اعتبار سازمان ملل متحد و دیگر سازمان های بین المللی را کاهش می دهد و نظام منع گسترش سلاح های هسته ای را درست در زمانی که ما به دنبال تقویت آن هستیم، تضعیف می کند. ما در تلاش بوده ایم که گزینه های پیش روی رهبری ایران را محدود کنیم و منافعی را که در صورت پای بندی ایران به الزامات بین المللی، شامل ایران و مردم ایران می شود، نشان دهیم. و در پی آن بوده ایم که هزینه های سرسختی مدام ایران را تشدید کنیم و به آن کشور نشان دهیم که پی گیری سلاح هسته ای، این بر امنیتش نخواهد افزود، بلکه از آن خواهد کاست.[2]
یک نگاه ساده به آنچه از نیمه 88 به این سو علیه ایران رخ داده نشان می دهد که امریکایی ها در اجرای این راهبرد کاملا جدی بوده اند. ماموریت معتبر سازی تهدید نظامی علیه ایران عمدتا بر عهده اسراییل گذاشته شده و تقریبا روزی نیست که صهیونیست ها بلوف های نظامی خود علیه ایران را به زبانی جدید تکرار نکنند. تحریم های یک جانبه اروپا و امریکا علیه ایران بر مبنای قطعنامه 1929 با جدیت اعمال شده است ولو اینکه تحریم ها هرگز آنطور که غربی ها در نظر داشتند موثر واقع نشده است. هم زمان با اینها دور جدید و آشکارا متمایزی از عملیات اطلاعاتی به اشکال مختلف ترور، خرابکاری، عملیات سایبری و ... علیه ایران آغاز شده است که نظیر آن به این شکل هرگز در گذشته دیده نشده است. همچنین مذاکرات دیپلماتیک میان ایران و گروه 1+5 احیا شده و غربی ها تلاش کرده اند این مذاکرات در هر حال و صرف نظر از اینکه محتوایی جدی و واقعی دارد یا نه، ادامه پیدا کند. عملیات نرم وسیعی به شکل جنگ روانی و تبلیغاتی هم علیه ایران شروع شده است که هم از حیث تکنیک و محتوا جدید است و هم ابزارهای نوینی از تاسیس سفارت مجازی بگیرید تا راه اندازی تلویزیون های فارسی زبان مانند بی بی سی فارسی را به خدمت گرفته است. و همچنین استفاده از کانال های آلوده برای درزخبر، و القای مطلب و تحلیل با روش های فنی و در مقیاس وسیع هم اکنون در دستور کار کشورهای غربی قرار دارد که در آینده جزئیات آن را بازخواهیم گفت. علاوه بر همه اینها، مجموعه اطلاعات پنهان و آشکار نشان دهنده آن است که امریکایی ها تلاش کرده اند ارتباطات خود با جریان فتنه را بازتعریف کرده و خود مستقیما فرماندهی اضلاع داخلی و خارجی فتنه را بر عهده بگیرند. همین جا باید اضافه کرد که نوعی پروژه قبح زدایی از ارتباط با اسراییل و تروریست ها، دریافت کمک از آنها، و برقراری ارتباط ارگانیک میان فتنه گران و گروهک های تروریستی و اسراییل بخش مهمی از طراحی انجام شده در حوزه مربوط به جریان فتنه است. به همین دلیل است که اکنون تلاش زیادی برای تقویت بخش رادیکال فتنه و مرتبط کردن رادیکال های داخل و خارج همزمان با انتقال نسبی و مدیریت شده مرکزیت فتنه از داخل به بیرون صورت می گیرد و در عین حال ضلع داخلی کاملا هماهنگ و هم نوا با ضلع بیرونی و در پیوند با آن، تصمیمات خود را اتخاذ می کند.
ملاحظه می کنید که استراتژی ترکیب گزینه ها به تفصیل اجرا شده است و گزینه ای نمانده که ظرفیتی برای تولید فشار بر ایران داشته باشد و سرویس های غربی از آن بهره نگرفته باشند. تولید فشار شبکه ای و همه جانبه بر ایران از دید امریکایی ها تنها روشی است که می تواند سیستم تصمیم سازی ایران را منفعل کرده و آن را نسبت به بقای نظام نگران سازد و در نتیجه آغاز تغییر محاسباتی در ایران را موجب شود. وقتی این پروژه کلید می خورد تئوری امریکا این بود که ایران شاید بتواند یک یا دو گزینه فشار را در میان مدت مدیریت کند ولی قطعا قادر به مدیریت بسته ای از گزینه های فشار که به طور همزمان و به حداکثری ترین شکل ممکن اعمال می شود، نخواهد بود.
گزینه های فشار چگونه ترکیب شد؟
آنچه از سال 88 به این سو اتفاق افتاده در واقع بسیار فراتر از اعمال همزمان گزینه های فشار علیه ایران بوده است. همزمانی فقط یکی از ویژگی های این پروژه است. تعبیر کلیدی تر این است که بگوییم این گزینه ها با یکدیگر ترکیب شده به این معنا که غربی ها تلاش کرده اند هر گزینه ،گزینه های دیگر را تقویت کند و ضعف ها و کاستی های آن را جبران نماید. برای فهم ماهیت این پروژه از جنبه راهبردی بسیار مهم است که ببینیم این ترکیب به چه نحو رخ داده است و غربی ها چگونه میان این گزینه ها ارتباط برقرار کرده اند. ماحصل این مطالعه، ماتریسی از روابط خواهد بود که ماهیت واقعی پروژه اعمال فشار بر ایران را تا حدودی آشکار می کند. یک روش سرراست برای پیش بردن این بحث آن است که گزینه ها را یک به یک فهرست کنیم و ببنیم هرگزینه چگونه با گزینه های دیگر ارتباط برقرار کرده و آن را تکمیل می کند. پس از بحثی مختصر درباره نحوه ترکیب سایر گزینه ها با یکدیگر، به طور خاص در این باره بحث خواهیم کرد که گزینه عملیات اطلاعاتی در کجای این فرآیند قرار می گیرد.
1- گزینه ایجاد تهدید معتبر نظامی
معتبر سازی تهدید نظامی علیه ایران به طور خلاصه به این معناست که:
اول- به لحاظ سخت افزاری مجموعه ادوات و تسلیحات لازم برای حمله به ایران آماده سازی شده و به گونه ای در دسترس باشد که ایران در رصد محیط نظامی منطقه قادر به مشاهده آن باشد. به عبارت دیگر ایران حس کند اگر غرب روزی تصمیم به حمله به ایران بگیرد، به لحاظ سخت افزاری صد درصد آماده است.
دوم- اسراییل اعلام کند عملا برای حمله به ایران طرح ریزی می کند و امریکا هم رسما اعلام کند گزینه نظامی را از دستور کار خود خارج نکرده است. اسراییلی ها عقیده دارند تهدید صرف ایران از جانب اسراییل بدون همراهی امریکا هرگز نمی تواند معتبر باشد.
روشن است که معتبر کردن تهدید نظامی تفاوتی مهم با بالفعل کردن تهدید نظامی دارد. معتبر سازی تهدید، به معنای باور پذیر کردن آن برای اثر گذاری بر محاسبات راهبردی ایران است و اتفاقا به این دلیل انجام می شود که اسراییل و امریکا بتوانند از ارعاب و تهدید نتیجه بگیرند و کار هرگز به اقدام نرسد. بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی زمانی این مسئله را اینگونه بیان کرده بود که «برای جلوگیری از حمله به ایران، سخن گفتن از حمله را متوقف نکنید». حال اجازه بدهید ببنیم این گزینه با سایر گزینه ها چگونه ترکیب می شود.
اولین خاصیت ایجاد یک تهدید معتبر نظامی علیه ایران از دید امریکایی ها و اسراییلی ها این است که تاثیر تحریم ها بر ایران را به شدت افزایش می دهد. از دید امریکا و اسراییل اثرپذیری ایران از تحریم ها به حدی که منجر به تغییر محاسباتی شود تنها زمانی محتمل خواهد بود که ایران حس کند در صورت به آخر خط رسیدن پروژه تحریم، با حمله نظامی مواجه می شود. یاکوف کاتز، نوبسنده روزنامه اسراییلی جروزالم پست این موضوع را اینگونه توضیح داده است:
از نهم ژوئيه 2010 که امريکا دور چهارم تحريم ها بر ضد ايران را از طريق شوراي امنيت سازمان ملل به تصويب رساند[3]، اسرائيل تلاش هاي ديپلماتيکش را افزايش داده است که کاخ سفيد را متقاعد سازد براي موثر واقع شدن تحريم ها و وادار کردن ايران به تجديد نظر در تلاش براي دستيابي به سلاح هسته اي، يک گزينه نظامي معتبر لازم است.[4]
بنابراین از دید امریکا و خصوصا اسراییل، ایجاد تهدید معتبر نظامی شرط لازم اثرگذاری تحریم ها و تکمیل کننده پروژه تحریم است. نحوه ارتباط گزینه ایجاد تهدید معتبر نظامی با گزینه حمایت از جریان فتنه در داخل این است که معتبر سازی تهدید موجب می شود اپوزیسیون داخلی در ایران بتواند نظام را متهم به قرار دادن کشور در آستانه حمله نظامی بکند و آن را بابت تغییر سیاست های راهبردی اش تحت فشار قرار بدهد. همچنین اپوزیسیون می تواند با حربه نزدیک نشان دادن گزینه نظامی مردم را بر علیه حاکمیت تحریک کند. گزینه ایجاد تهدید معتبر نظامی با گزینه عملیات روانی و تحریم هم پیوند وثیقی دارد. اساسا معتبر سازی تهدید بیش از آنکه یک اقدام واقعی باشد یک اقدام روانی است. در این پروژه، بنا نیست به ایران حمله شود بلکه بناست ایران تصور کند در معرض تهدید فوری و جدی حمله قرار دارد و این تصور نیز زمانی می تواند شکل بگیرد که الگوی روانی تحلیل رویدادها در ذهن مردم و مسئولان در ایران دستکاری شده باشد. بنابراین گزینه ایجاد تهدید معتبر نظامی یکی از زیر مجموعه های گزینه عملیات روانی و رسانه ای است و عملا هم بار اجرای آن بیش از آنکه بر دوش نظامی ها باشد، بر دوش سیاستمدارانی است که موظفند هر روز تهدید نظامی علیه ایران را تکرار کنند و رسانه هایی که این تهدید را بال و پر می دهند و وضعیت را قرمز تصویر می کنند. استفن والت، استاد علوم سیاسی و وروابط بین الملل دانشگاه هاروارد، توضیحی بسیار گویا در این باره دارد که چگونه روزنامه نگاران و رسانه ها عناصر اصلی ایجاد تهدید معتبر نظامی علیه ایران هستند:
دلیل اعمال تحریم های شدید علیه ایران و تهدید این کشور به حمله نظامی، نگرانی آمریکا و متحدانش از بالا رفتن توان نظامی ایران است و در نهایت جنگی علیه ایران در نخواهد گرفت. شاید شما نیز متوجه شده باشید که برنامه فعالی برای دور نگه داشتن ایران از دستیابی به سلاح هسته ای ادامه دارد. اما هدف اصلی این کار در حقیقت جلوگیری از رسیدن ایران به ظرفیت بالقوه تولید سلاح است تا اگر در مقطعی این کشور تصمیم بگیرد چنین سلاحی تولید کند توانایی آن را نداشته باشد. به همین دلیل آمریکا و کشورهای دیگر تحریم های بسیار شدید اقتصادی علیه ایران اعمال کرده اند، مبارزه مخفیانه ای مانند ویروس استاکس نت را در پیش گرفته اند و مرتب این کشور را به توسل به نیروی نظامی تهدید می کنند. یکی از عوامل کمک کننده به این برنامه، هشدارهای پی در پی سران اسرائیل مبنی بر «رو به اتمام بودن زمان» است و اینکه آنها خود را برای حمله پیشگیرانه یکجانبه آماده می کنند. البته اجرای این طرح تا حد زیادی به همکاری روزنامه نگاران همراه و سازمان های رسانه های فرمانبردار بستگی دارد زیرا آنها به عنوان سکویی برای انتشار این پیشگویی های بدبینانه عمل کرده اند.[5]
گزینه ایجاد تهدید معتبر نظامی از دید امریکا تقویت کننده گزینه مذاکره و دیپلماسی هم هست. راهبرد دو مسیره فشار-مذاکره که همچنان اصلی ترین راهبرد امریکایی ها در مقابل ایران است اساسا زمانی تکمیل خواهد شد که در سمت فشار آن یک گزینه معتبر نظامی وجود داشته باشد. ازدید امریکا، مذاکره تنها زمانی اثر خواهد کرد که همزمان با آن ایران حس کند فشارها به نحو متناوب و غیر قابل مهار رو به افزایش است؛ متقابلا فشار نیز تنها وقتی فایده خواهد داشت که یک بستر مذاکراتی در کنار آن وجود داشته باشد که راه را برای تبدیل فشار به امتیازدهی باز نگهدارد.
2- گزینه تحریم
گزینه تحریم آنگونه که از قطعنامه 1929 به این سو بازنویسی شده در اصل 3 هدف زیر را تعقیب می کند:
اول- کاهش مستمر درآمدها و افزایش مستمر هزینه های ایران
دوم- قطع ارتباط اقتصاد ایران با اقتصاد جهانی
سوم- ایجاد بحران در تامین کالاهای اساسی و انتقال بحران از نهادهای اقتصادی به سفره مردم.
امریکایی ها در دو سال گذشته سعی فراوانی کرده اند که این گزینه را نیز همانند گزینه ایجاد تهدید معتبر نظامی، با سایر گزینه های فشار ترکیب کنند. در اصل، مهمترین گزینه ای که با گزینه ایجاد تهدید معتبر نظامی علیه ایران پیوند پیدا می کند، گزینه حمایت از جریان فتنه و بازسازی فتنه 88 در داخل ایران است. در سال 1389 (2010) وقتی امریکایی ها مشغول تدوین پیش نویس قطعنامه 1929 بودند رسانه های امریکایی گزارش های مفصلی منتشر کردند که لب کلام در آنها این بود که هدف از دور جدید تحریم ها نه متوقف کردن برنامه هسته ای ایران بلکه شوراندن مردم علیه حاکمیت است. در واقع این سخن یک ارزیابی معتبر و قابل دفاع است که بگوییم دور جدید تحریم ها علیه ایران هدفی جز حمایت از جریان فتنه ندارد و اگر نبود لابی این جریان در کشورهای غربی، این دور از تحریم ها توجیه چندانی نداشت؛ بنابراین کاملا منصفانه است اگر بگوییم مقصر اصلی تحریم های فعلی جریانی در داخل کشور است که تصمیم گرفته این بار از طریق آسیب رساندن به معیشت مردم به اهداف خود برسد ضمن اینکه یک جریان انحرافی درون دستگاه اجرایی، فتنه گران را در تحقق این هدف یاری می کند. ایلان میزراهی رئیس پیشین کمیته امنیت ملی کنست اسرائیل (۲۰۰۶-۲۰۰۷) که از سال ۱۹۷۲ تا سال ۲۰۰۶ عضو سازمان اطلاعاتی اسرائیل، -موساد- بوده و در سال ۲۰۰۱ به عنوان معاون رئیس این سازمان منصوب شد، چند ماه پس از تصویب قطعنامه 1929 به صریح ترین بیان ممکن گفته است که هدف از تحریم ها «به خیابان آوردن مردم» در ایران است:
محاصره و محدودیت های اقتصادی نتیجه دلخواه را به دست نخواهد آورد. اما تاثیر این محاصره در تهران حس شده و به خاطر این است که خواهان گفتگو با غرب شده اند. حکومت ایران از مسائل داخل کشورشان بیشتر احساس خطر می کنند تا از بیرون. بقای حکومت ایران بستگی به رضایت مردم و داشتن اقتصاد خوب است. اگر فشار اقتصادی نباشد مردم به خیابان ها نخواهند آمد. حکومت ایران فهمیده است که آمریکایی ها در عزم خود برای توقف برنامه های ایران بسیار جدی هستند.[6]
مکانیسم ارتباط دو گزینه تحریم و بازسازی فتنه در ایران با توجه به مجموعه ادبیات تولید شده در این عرصه را می توان اینگونه خلاصه کرد:
نخست، تحریم منجر به ایجاد نارضایتی های جدید و گسترش نارضایتی به طبقات جدید می شود.
دوم، حضور جریان فتنه در داخل ایران امکان سیاسی کردن این نارضایتی ها را فراهم می کند و نارضایتی های اقتصادی و اجتماعی وقتی سیاسی شد، می تواند منجر به آشوب شود.
سوم، نظام تنها در صورت مشاهده آشوب خیابانی است که حس خواهد کرد بقای سیستم به خطر افتاده و بنابراین حاضر به واگذاری امتیاز خواهد شد.
چهارم، در شرایط فعلی و پس از وقایع مربوط به فتنه 88، تحلیل غربی ها این است که مسائل اقتصادی ظرفیت بیشتری برای ایجاد ناآرامی در داخل ایران دارد تا مسائل سیاسی که بخش بزرگی از جامعه نسبت به دیدگاه های جریان اصلاح طلب درباره آنها بی توجه شده است.
پنجم، از همه جالب تر این است که در مقطع قبل از انتخالات مجلس نهم، ارزیابی اطلاعاتی سرویس اسراییل این بود که تشدید تحریم ها می تواند به پیروزی جریان اصلاح طلب در این انتخابات کمک کند. شبکه تلویزیونی صهیونیستی و فرانسوی زبان گیسن نیوز که این موضوع را درز داده، می گوید:
سازمان های اطلاعاتی اسرائیل به این نتیجه رسیده اند که به دلیل فشار تحریم ها و بحرانی شدن وضعیت اقتصادی، مقامات ایران نگران پیروزی احتمالی مخالفان در انتخابات پیش روی مجلس شده اند.
درباره ارتباط گزینه تحریم و همچنین گزینه ایجاد تهدید معتبر نظامی با حمایت از جریان فتنه در داخل، بسیار مهم است به این مسئله توجه کنیم که طیف های رادیکال جریان فتنه در داخل کشور نیز به این ارتباط باور دارند، آن را واقعی می دانند و حتی به آن دل بسته اند. یکی از بهترین نمونه ها در این باره برخی مقالاتی است که مصطفی تاج زاده از دورن زندان نوشته و منتشر کرده است. وی در عموم این مقالات تاکید می کند که عقیده دارد هر چه فشار خارجی بر نظام بیشتر شود، نظام مجبور به انعطاف بیشتر در مقابل اصلاح طلبان خواهد شد. نمونه واضح این دیدگاه اخیرا در نامه ای از جانب تاج زاده به دخترش[7] که با عنوان «داستان انقلابیون نترسی که اصلاح طلب ماندند و سبز شدند» در سایت کلمه منتشر شده، آمده است. تاج زاده در این نامه تصریح می کند که ضرورت مصالحه با غرب اجازه تداوم برخورد با اصلاح طلبان در داخل را به نظام نخواهد داد و در نتیجه این مصالحه کاملا به سود اصلاح طلبان است.[8] این مطلب را در کنار آن بخش از «مانیفست تاملات راهبردی» حزب مشارکت باید گذاشت که در جریان فتنه 88 به عنوان یک سند محرمانه از منزل یکی از اعضای این حزب کشف شد و در آن به صراحت آمده بودکه هرگونه فشار از بیرون، فرصتی سیاسی برای اصلاح طلبان در داخل محسوب می شود تا به چانه زنی و امتیازگیری از نظام بپردازند. جمله ای که در این بند به کار رفته، چنین است:
بخش مردمسالار حاكميت بايد بتواند از بحران هايي كه كل سيستم سياسي را تهديد مي كند به نفع تثبيت خويش و چانه زني بيشتر استفاده نمايد.[9]
گزینه بعدی که به نحو کاملا تنگاتنگ با گزینه تحریم ارتباط برقرار می کند، گزینه مذکره و دیپلماسی است. همانطور که درباره معتبر سازی تهدید نظامی گفتیم، نگاه راهبردی امریکا این است که مسیر دیپلماسی تنها زمانی جواب می دهد که مسیر فشار، گزینه های دپلماتیک ایران را به شدت محدود کرده و چاره ای جز مصالحه برای آن باقی نگذاشته باشد. تا آنجا که به تحریم مربوط است، مهم ترین توقع امریکایی ها این است که فشار اقتصادی منجر به اجتماعی شدن و فراگیر شدن گفتمان سازش در ایران شود. مکانیسم ارتباط این دو گزینه با هم به شکل زیر قابل صورتبندی است:
نخست، تشدید پی در پی تحریم ها و فضاسازی های جریان فتنه در داخل به اضافه ناکارآمدی برخی بخش های دولتی برای مدیریت کامل این موضوع، این تصویر را در داخل ایران بوجود خواهد آورد که شرایط اقتصاد کشور بحرانی است و روز به روز هم بحرانی تر خواهد شد.
دوم، جریان فتنه این مسئولیت را بر عهده دارد که مقصر همه بحران ها را مبانی انقلاب اسلامی، خط امام و نهاد ولایت فقیه و شخص رهبری جلوه بدهد.
سوم، نتیجه این فرآیند از دید غربی ها این خواهد بود که مردم و گروه های سیاسی متقاعد شوند که برای رفع بحران و خروج از شرایط اضطراری چاره ای تغییر محاسبات و تعدیل برخی تصمیمات و در نتیجه سازش با غرب وجود ندارد.
بر مبنای این مکانیسم، تحریم اساسا تا با گزینه های عملیات روانی، مذاکره و حمایت از جریان فتنه در داخل ترکیب نشود و هر کدام از این گزینه ها نقش تقویتی خود در قبال آن را به خوبی اجرا نکنند، قطعا نمی تواند کارآمد باشد.
اکنون و پس از مطالعه این دو گزینه –که صرفا به عنوان نمونه بررسی شد- زمان آن رسیده است که ببینیم گزینه عملیات اطلاعاتی چگونه نقش خود را یافته و با سایر گزینه ها در این سبد فشار ترکیب شده است.
جایگاه عملیات اطلاعاتی درپروژه ترکیب گزینه ها
مطالعه راهبردهای دولت امریکا علیه ایران نشان می دهد این کشور با همراهی انگلستان، اسراییل و با حمایت مالی عربستان سعودی، عملیات اطلاعاتی را به عنوان بخش ضروری همه گزینه های فشار در نظر گرفته است به این معنا که اولا همه این گزینه ها دارای یک پیوست اطلاعاتی است و ثانیا عملیات اطلاعاتی به عنوان پر کننده خلاها و جبران کننده کاستی های آنها عمل می کند و در زمانی که استفاده از یک گزینه بسیار زمان بر است، تلاش می کند این زمان را حتی المقدور کوتاه نماید.
پیوند عملیات اطلاعاتی با گزینه معتبر سازی تهدید نظامی، رابطه ای بسیار عمیق است. اگر بخواهیم ابعاد این پیوند را خلاصه کنیم، می توان به نکات زیر اشاره کرد.
1- در گام نخست رصد اطلاعاتی طراحی ها و توانمندی های نظامی ایران توسط سرویس های اطلاعاتی است که معین می کند چگونه، با کدام طرح ریزی عملیاتی و با دست گذاشتن روی کدام طراحی های نظامی می توان تهدید نظامی را در چشم و ذهن مسئولان و مردم ایران معتبر جلوه داد.
2- در گام بعدی باز این سرویس های اطلاعاتی هستند که بویژه از طریق عملیات جاسوسی و جمع آوری، ماموریت دارند به کشورهای تولید کننده تهدید بگویند که در فضای عمومی جامعه ایران و همچنین در محیط درونی مسئولان، تهدیدهای آنها چقدر جدی گرفته شده و معتبر فرض شده است.
3- همچنین عملیات اطلاعات پایه می تواند از طریق خرابکاری در تاسیسات نظامی حساس ایران یا ضربه زدن به آن دسته از فعالیت های نظامی ایران که از ارکان بازدارندگی توانمندی دفاعی کشور محسوب می شود، به معتبر سازی تهدید نظامی کمک کند.
پیوند عملیات اطلاعاتی با تحریم بسیار گسترده تر است. اگر دقیق باشیم، اینگونه می توان گفت که اساسا نگاه غربی ها به پروژه تحریم ایران بیش از آنکه یک نگاه اقتصادی باشد، یک نگاه اطلاعاتی است و به همین دلیل عملیات اطلاعاتی جزء ضروری و تفکیک ناپذیر تحریم هاست. ابعاد این موضوع به شکل زیر قابل دسته بندی است:
1- تلاش سرویس های اطلاعاتی برای کشف روش های ایران برای دور زدن تحریم ها و خنثی کردن این روش ها
2- تلاش سرویس های اطلاعاتی برای کشف آن دسته از فعالیت ها و پروژه ها در کشور که اگر مورد تحریم قرار گیرد ضربه قابل توجهی به توان اقتصادی کشور و در نتیجه به توان ایستادگی آن در مقابل غرب وارد خواهد شد؛ به منظور تحریم این فعالیت ها یا انجام عملیات خرابکارانه علیه آنها
3- تلاش سرویس های اطلاعاتی برای کشف ماهیت کادرهای اصلی نظام در دور زدن تحریم ها
4- جمع آوری اطلاعات از محیط های آشکار و پنهان در ایران به منظور سنجش میان اثرگذاری تحریم ها و نحوه موثرتر کردن آن
5- ایجاد پوشش رسانه ای برای عملیات جمع آوری اطلاعات در قالب فعالیت رسانه هایی مانند بی بی سی فارسی و رویترز
6- رصد اطلاعاتی شرکای تجاری ایران در خارج از مرز ها (اعم از کشورها، افراد و شرکت ها) به منظور جلوگیری از تداوم ارتباط تجاری آنها با ایران
7- کشف شیوه های جدید تحریم که بتواند حداکثر مقدار نارضایتی را در داخل کشور ایجاد کند
8- انجام عملیات خرابکارانه علیه زیرساخت ها و سامانه های خدمت رسانی به مردم به منظور ترکیب اثر این نابسامانی با اثر تحریم ها و بحرانی جلوه دادن شرایط کشور در چشم مردم
9- رصد اطلاعاتی اینکه کدام بخش از مشکلات اقتصادی ایجاد شده در اثر تحریم در آستانه امنیتی شدن قراردارد و همچنین انجام عملیات اطلاعاتی به منظور شوراندن و به خیابان کشاندن مردم در اعتراض به مشکلات اقتصادی ناشی از تحریم
10- تحریک منابع و شبکه مرتبطین در داخل به منظور القاء این موضوع به مردم که راه حل مشکلات اقتصادی آنها دست برداشتن نظام از سرسختی و مقاومت و تسلیم درمقابل فشارهای غرب است.
11- تحریک اطلاعاتی به منظور به راه افتادن دور جدیدی از افشاگری اقتصادی در کشور به گونه ای که درذهن مردم تداعی کننده فراگیر شدن فساد اقتصادی در شرایطی باشد که زندگی آنها با دشواری مواجه است.
گزینه عملیات اطلاعاتی با گزینه مذاکره هم پیوند مهمی دارد. این پیوند را می توان بر مبنای معیارهای زیر تا حدودی فهم کرد:
1- تمرکز اطلاعاتی برای کشف سقف و کف تعیین شده برای تیم مذاکره کننده هسته ای و به اصطلاح دست خوانی و نقشه خوانی تیم هسته ای در مذاکرات
2- انجام عملیات خرابکارانه در تاسیسات هسته ای به منظور کاهش توان فنی کشور و در نتیجه کاهش قدرت چانه زنی در مذاکرات
3- تلاش از طریق شبکه مرتبطین و منابع در داخل برای تحریک افکار عمومی و سیاسیون به منظور ایجاد توقع سازش و امتیاز دهی از جانب تیم هسته ای در مذاکرات
یک نمونه بسیار جالب، پیوندی است که میان عملیات اطلاعاتی و گزینه عملیات روانی و رسانه ای ایجاد شده است. همانطور که در فصلی دیگر خواهیم گفت اکنون وضعیت به گونه ای است که عملیات رسانه ای و اطلاعاتی چنان در هم تنیده شده اند که نمی توان آنها را از یکدیگر تفکیک کرد.[10]
و نهایتا، پیوند گزینه عملیات اطلاعاتی با گزینه حمایت از جریان فتنه و تلاش برای بازسازی فتنه 88 هم پیوند بسیار عمیقی است. نکات زیر این موضوع را روشن تر می کند:
1- در وهله اول جلوگیری از فراموشی فتنه و از بین رفتن حساسیت جامعه نسبت به سرنوشت سران و عوامل اصلی آن بخش مهمی دستور کار سرویس های اطلاعاتی غربی درباره ایران را تشکیل می دهد. دقیقا به همین منظور است که این سرویس های با بهره گیری از شبکه منافقین و شبکه موجود در ضلع خارجی جریان فتنه و پیوند دادن آنها به هم و با هدایت و سرکردگی افرادی نظیر شیرین عبادی و احمد شهید، پروژه پرونده حقوق بشر ایران را کلید زده است تا بتواند این موضوع را همواره در دستور کار رسانه ها نگهدارد و اگر مقدور بود به نهادهای بین المللی هم بکشاند.
2- در مرحله بعد، سرویس های اطلاعاتی غربی در عملیاتی پیچیده اما ناموفق تلاش کرده اند رهبری جریان فتنه را از داخل به بیرون منتقل کنند تا با تقویتنهادهایی مانند شورای هماهنگی راه سبز امید، از ضربه پذیری راس فتنه کاسته شده و کارکردهای آن صرف نظر از اینکه چه بلایی سر سران فتنه در داخل می آید حفظ شود.
3- پروژه اطلاعاتی بعدی در حمایت از جریان فتنه شبکه سازی در دو حوزه بوده است. نخست شبکه سازی از گروه ها و طیف های مختلف ضد انقلاب از طریق برگزاری کنفرانس های متعدد با حضور همه یا اکثریت آنها و دوم، شبکه سازی در محیط داخلی ایران به منظور بهره برداری از آن در موقع لزوم.
4- یک عملیات اطلاعاتی مهم در حمایت از جریان فتنه مرتبط کردن کانون های داخلی و خارجی فتنه و برقرار نگهداشتن این ارتباط از طریق پروژه هایی مانند طرح تماس 1 و 2 و همچنین فراهم آوردن امکانات سخت افزاری برای آن است. برخی اطلاعات حکایت از آن دارد که اخیرا افرادی بازداشت شده اند که رابط های کلیدی این پروژه بوده اند.
5- و در نهایت گفتمان سازی و تعیین سیاست راهبردی برای جریان فتنه در مواقع مهمی مانند انتخابات مجلس که این جریان نیاز به تصمیم گیری فوری دارد، یکی دیگر از پروژه هایی است که سرویس های اطلاعاتی غربی خود را موظف به انجام آن می دانند.
این فهرست بسیار خلاصه فقط با این هدف در اینجا مطرح شد که ارتباط میان عملیات اطلاعاتی و سایر گزینه های فشار بر ایران شفاف شود. تفصیل برخی از این مباحث در فصل های بعدی خواهد آمد.
[1] هرب کینون، جروزالم پست، 17 دی 1389.
[2] سخنان رابرت جی. آینهورن، مشاور ویژۀ منع گسترش و کنترل تسلیحات در برابر کمیتۀ بازرسی و اصلاحات دولتی کنگره، 29 ژوئیه 2010.
[3] اشاره نویسنده به قطعنامه 1929 است.
[4] ياکوف کاتز، جروزالم پست، 26 مرداد 1389.
[5] استیفن والت، فارن پالیسی، 21 مرداد 1391.
[6] ژیار گل، خبرنگار بیبیسی فارسی در استانبول، 23 آبان 1389.
[7] البته اطلاعاتی هست که برخی از مقالات تاج زاده توسط افرادی دیگر در بیرون از زندان نوشته می شود.
[8] کلمه، 15 تیر 1391.
[9] به این آدرس مراجعه کنید:
http://norooznews.org/news/13718.php
[10] از آنجا که به این موضوع تفصیلا و به طور ویژه پرداخته خواهد شد، در اینجا فقط به یک اشاره بسنده شده است.
افزودن نظر
علت ها و اهداف 'موج نوین نبرد اطلاعاتی ایران و غرب' چیست؟
اینکه ایران و غرب بویژه ایران و اسراییل، درگیر یک نبرد وسیع و نفس گیر اطلاعاتی هستند، رازی است که اکنون دیگر از پرده برون افتاده است. جنگ مخفی اطلاعاتی و نبرد اطلاعاتی بنابرماهیت خود نبردی پنهان و خاموش است، اما اکنون همین نبرد خاموش، تبدیل به یکی از خبرسازترین عرصه های رویارویی ایران و غرب شده است. در حدود دو سال گذشته، تقریبا هیچ روزی نبوده که خبری درباره ابعاد جدید این نبرد منتشر نشود، یا حجم قابل توجهی از تحلیل های منابع غربی به تفسیر جنبه های گوناگون آن اختصاص نیابد. سخن گفتن آشکار از این نبرد پنهان، اکنون یک مشغله دائمی برای سیاستمداران امریکایی و اسراییلی است. حتی مقام های اطلاعاتی و دفاعی هم که مجریان این نبرد اطلاعاتی هستند، از وسوسه سخن گفتن با رسانه ها در امان نمانده اند و به همین دلیل اکنون ما با حجمی انبوه از آن چیزی مواجه هستیم که می توان آن را «کدهای رسمی» درباره ابعاد نبرد اطلاعاتی ایران و غرب نامید. بسیار جالب است که حتی فردی مانند ایهود باراک وزیر جنگ رژیم صهیونیستی که درگیر نوعی مسابقه رادیکالیسم علیه ایران در محیط داخلی اسراییل با بنیامین نتانیاهوست، با صراحتی کم سابقه تایید می کند که «ایران و اسراییل در سال های گذشته درگیر یک جنگ خاموش بوده اند».[1] بنابراین، نبرد خاموش اطلاعاتی میان ایران و غرب که ظاهرا صهیونیست ها در یک جنگ نیابتی ایفای نقش پیمانکار در آن را بر عهده گرفته اند، اکنون یکی از مهم ترنی جنبه های توصیف کننده هماوردی استراژیک ایران و امریکاست و شناخت ابعاد و زوایای آن ضرورتی جدی محسوب می شود.
این سلسله نوشته ها تلاشی است برای یافتن پاسخ چند سوال که هدف همه آنها ارائه روایتی کم و بیش دقیق و تحلیلی از ابعاد این نبرد عمیق و البته پنهان است.
1- دور جدید نبرد اطلاعاتی ایران و غرب چگونه و از چه زمانی آغاز شده است؟
2- ابعاد و روش های این نبرد اطلاعاتی چیست؟
3- چه طرف هایی در این نبرد درگیر هستند؟
4- هر کدام از طرف های درگیر چه هدف هایی را دنبال می کنند؟
5- تا کنون کدام یک از این دو طرف پیروز صحنه بوده است؟
6- و آخرین سوال این است: دورنمای این نبرد چست و طرف های درگیر به چه سمتی حرکت می کنند؟
وقتی درباره نبرد اطلاعاتی ایران و غرب سخن می گوییم، قبل از هر چیز باید توجه کرد که در اینجا یک تاریخ بر هم انباشته وجود دارد. ایران اسلامی تقریبا از همان صبح دم انقلاب در سال 1357 درگیر نبرد اطلاعاتی با مجموعه ای از سرویس های خارجی بوده است که در دوران پیش از انقلاب به شبکه سازی در داخل کشور پرداخته بودند و طبعا نمی توانستند –والبته نمی خواستند- این شبکه ها را در شرایط حساس و تقریبا گیج کننده پس از انقلاب، غیر فعال نگه دارند. با این حال تا آنجا که به اسراییل و امریکا مربوط می شود، نشانه های مهمی وجود داردکه ثابت می کند شبکه های جاسوسی وابسته به آنها در ایران پس از انقلاب –بویژه در دو دهه اول- تقریبا به طور کامل شناسایی و نابود شده است.
نبود سفارتخانه امریکا در ایران و تاکید ایران بر قطع کامل هرگونه روابط دولتی یا غیر دولتی با اسراییل، فعالیت اطلاعاتی برای آنها در ایران را باز هم دشوارتر کرد. سفارتخانه های امریکا در بسیاری از کشورهای جهان –همانگونه که تجربه اروپای شرقی وآسیای میانه و همچنین تجربه روسیه دوران جنگ سرد نشان می دهد- همواره به عنوان مدیر و گرداننده شبکه های جاسوسی عمل کرده اند. دستگاه های اطلاعاتی امریکا و اسراییل در سراسر جهان از پوشش سفارتخانه ها استفاده می کنند تا با قرار گرفتن زیر چتر مصونیت دیپلماتیک، حداکثر مقدار پوشش و همچنین مصونیت را برای فعالیت های خود فراهم کنند. محروم شدن اسراییل، امریکا و انگلیس از این امکان مهم در ایران، ضربه ای جبران ناپذیر به طرح ریزی های اطلاعاتی آنها در ایران زده است به گونه ای که بر مبنای برخی اطلاعات موجود، امریکا و صهیونیست ها ناچار به استفاده از سفارتخانه های دست دوم روی آورده اند و از برخی کشورهای اروپایی، آسیایی و عربی خواسته اند ماموران اطلاعاتی آنها در پوشش اتباع خود به ایران اعزام کنند.
در آینده بحث خواهیم کرد که آنچه در این مجموعه نوشته ها «دور جدید عملیات اطلاعاتی –یا به تعبیر مورد علاقه غربی ها عملیات اطلاعات پایه[2]- در ایران» نامیده ایم، در واقع ربط منطقی چندانی به این سابقه تاریخی ندارد و مشخصا محصول شرایطی است که پس از سال 1388 در ایران شکل گرفت. در اینجا همین قدر باید گفت که دو اتفاق مهم در سال 88 و دو سال ما بعد آن، اسراییل، انگلیس، امریکا و برخی دیگر از کشورهای غربی را به این نتیجه رساند که باید به نبرد اطلاعاتی خود با ایران شدت داده و دوران جدیدی از رویارویی پنهان را آغاز کنند.
یکم- فتنه 88 به سرویس های غربی فرصتی داد تا مجددا عوامل خود را وارد ایران کرده و شبکه هایی را که برخی از آنها سال ها غیر فعال باقی مانده بود، فعال کنند. به عبارت دیگر، فضای سیاسی، امنیتی و اجتماعی ناشی از فتنه 88 زیر ساخت لازم برای آغاز دور جدید فعالیت سرویس های اطلاعاتی غربی در ایران را بار دیگر فراهم کرد.
دوم- موفقیت نظام جمهوری اسلامی در مهار فتنه 88، و تقریبا همزمان با آن، آغاز انقلاب های اسلامی در منطقه خاورمیانه، ایران را از حیث تجمیع مولفه های قدرت ملی در موقعیتی استثنایی قرار داد. مجموعه شرایط داخلی و منطقه ای وضعیتی را فراهم آورد که غربی ها کاملا به این نتیجه رسیدند که اگر هر چه سریع تر ایران را متوقف نکنند یا لااقل از سرعت حرکت آن نکاهند، آن وقت زمانی خواهد رسید که دیگر برای همیشه دیر شده و دیگر هرگز امکانی برای متوقف کردن ایران وجود نخواهد داشت. این، همان شرایطی است که رهبر معظم انقلاب اسلامی از آن به عنوان پیچ تاریخی[3] یا شرایط بدر و خیبر[4] یاد کرده اند و اسراییلی ها هم در ادبیات استراتژیک خود آن را با عبارت ورود ایران به منطقه مصونیت[5] توصیف می کنند.در یک جمله، تعریف صهیونیست ها از منطقه مصونیت این است: «جایی که دیگر هیچ کار با ایران نمی توان کرد». به نظر می رسد غربی ها پس از یک باز اندیشی درباره گزینه های خود علیه ایران به این نتیجه رسیدند که در پروژه جدید مهار ایران، عملیات اطلاعاتی باید دارای جایگاهی ویژه باشد.
بر این مبنا دوران جدیدی از نبرد اطلاعاتی میان ایران و غرب آغاز شده که تاکنون خود را در قالب آیتم های زیر نشان داده است:
1- ترور
2- خرابکاری
3- عملیات سایبری
4- شبکه سازی از ضد انقلاب و بازسازی جریان فتنه در قالب پروژه هایی مانند طرح تماس 2
5- بهبود روش های جمع آوری اطلاعات
یک سوال اصلی درباره این نبرد جدید این است که مشخصا علت های آغاز آن چه بوده است؟
بر مبنای مجموعه اطلاعات موجود، می توان این علت ها را به شکل زیر فهرست کرد.
اول- نخستین علت مسلما نگرانی از پیشرفت سریع ایران در حوزه فعالیت های علمی مخصوصا برنامه های هسته ای و موشکی، و دیگر فناروی های دانش بنیان بوده است. به رغم همه تلاش ها، سرعت برنامه های کلیدی ایران درحوزه های هسته ای و موشکی نه فقط کم نشده بلکه پیوسته رو به افزایش بوده است و ایران موفق شده هم از جنبه کیفی و هم از نظر کمی، سرعت این فعالیت ها را کاملا مدیریت شده نگهدارد.
دوم- علت دوم بدون شک مربوط به ظهور جریان فتنه در ایران است. این جریان –چنانکه گفتیم- زمینه و بستر لازم برای فعال شدن مجددا سرویس های غربی در ایران را فراهم کرد و به آنها اجازه داد فعالیت هایی را در ایران آغاز کنند که در شراط عادی هرگز امکان شروع آنها نبود. اسراییل و امریکا از سال 88 به این سو به جریان فتنه به عنوان سرمایه ای قیمتی نگاه می کنند که باید به هر روش ممکن از آن را سرپا نگه داشت. ضمن اینکه خود این جریان هم در اصل محصول یک پروژه اطلاعاتی حداقل 20 ساله در ایران بوده است.
سوم- سومین
نظرات شما عزیزان:
|